جدول جو
جدول جو

معنی پی آب - جستجوی لغت در جدول جو

پی آب
چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت
فرهنگ فارسی عمید
پی آب(پَ)
نامی که در دامغان و خوار به پده دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره سالی کاسه و از جنس پوپولوس است و سه گونۀ آن در ایران موجود است. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 189)
لغت نامه دهخدا
پی آب
ترنگوت
تصویری از پی آب
تصویر پی آب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی آب
تصویر بی آب
جایی یا زمینی که آب نداشته باشد، کنایه از بی رونق، بی طراوت، کنایه از رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس آب
تصویر پس آب
آب پس مانده، مایعی که پس از تخمیر یا تقطیر چیزی در ظرف باقی بماند، چای که چند دفعه آب جوش روی آن بریزند و دفعۀ آخر که در فنجان بریزند کم رنگ و بی طعم باشد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
مقابل سرآب، آب دوم که از انگور فشرده یا گوشت پخته و غیر آن گیرند که آنرا مزه و قوتی یا بوئی کم مانده باشد: پس آب گلاب
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی رونق، (برهان) (آنندراج) (شرفنامه)، بی طراوت، پژمرده:
و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدار
چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد،
سوزنی،
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی در شرق دریاچۀ زره به سیستان، به روزگار قدیم آنرا پیش زره میخواندند، (تاریخ سیستان ص 297 ح و 378 ح)، و رجوع به پیش زره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نی کوتاه و باریکی که در داخل قلیان در میان آب قرار دارد. نیاب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر آب
تصویر پر آب
شاداب، آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آب
تصویر بی آب
بدون آب فاقد آب، بی رونق بی طراوت، بی آبرو بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
آب دوم که از انگور و میوه و گل و مانند آن گیرند طعم و مزه و بوی آن از آب اول کمتر است مقابل سر آب: پس آب گلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آب
تصویر پس آب
((پَ))
آب پس مانده، آبی که از تبخیر یا تقطیر چیزی می گیرند، چایی که چند بار آب جوش را در آن ببندند و چای کم رنگ و بی مزه ای به دست آورند
فرهنگ فارسی معین
خشک، فاقد آب
متضاد: آبدار، پرآب، بی طراوت
متضاد: باطراوت، بی آبرو، بی اعتبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دو چوب محکم که دنگه مرزه بر روی آن قرار گیرد (در آسیاب آبی
فرهنگ گویش مازندرانی